ولایت

ولایت و ولایتمدارى از دیدگاه شهید مطهرى

بشر براى پیمودن راه سعادت و گام نهادن در طریق عبودیت و پیشرفت معنوى و رسیدن بـه کمالات انسانى که مهم ترین هدف خلقت انسان از دیدگاه اسلام است، همواره محتاج راهنمایان و پیشوایانى بوده تا او را در این راه دست گیرند و راه نمایند تا راه را از چاه بـاز شناسد، و هم به شیوه درست و هم در کم ترین زمان به هدف نزدیک شود.

ولایت و ولایتمدارى از دیدگاه شهید مطهرى

 

بشر براى پیمودن راه سعادت و گام نهادن در طریق عبودیت و پیشرفت معنوى و رسیدن بـه کمالات انسانى که مهم ترین هدف خلقت انسان از دیدگاه اسلام است، همواره محتاج راهنمایان و پیشوایانى بوده تا او را در این راه دست گیرند و راه نمایند تا راه را از چاه بـاز شناسد، و هم به شیوه درست و هم در کم ترین زمان به هدف نزدیک شود؛ چه عمر آدمى ظـرفیت تجربه همه شیوه هـا را نـدارد. بـر ایـن اساس خداوند متعال از باب رحمت گسترده خویش بر بندگان و لطف بى کرانش بر آنان، از آغاز خلقت بشر، پیامبران و راهنمایانى همراه با تعالیم و آموزه هاى حیات بخش را به سوى بندگان فرو فرستاد که آخرین، تکمیل کننده راه پیامبران پیشین، پیامبر بزرگوار اسلام حضرت محمد مصطفى (ص) مى بـاشـد. در طـول تـاریـخ هرگاه مسلمانان حول محور ولایت جمع شده و تابع بى چون و چراى والایت بـوده انـد، پیروزى بزرگ آفریده و سعادت دنیا و آخرت خود را تضمین نموده اند و بر دشمن خود غالب شده اند. این مقاله بر آن است که موضوع ولایت و ولایت مدارى را از منظر استاد شهید مطهرى بازشناسى و در یک مدل منسجم بررسى و ارائه نمایند.

بررسى مفاهیم

۱- ولایت

((ولایت)) را در تلفظ به فتح و کسر ((واو)) هر دو مى توان خواند و از نظر معنا علاوه بر این که به مفهومى مصدرى اشاره دارد، به معنى امارت و فرمانروایى و تدبیر امور نـیـز هست. علاوه بر این دو معنا، معانى دیگرى که در فرهنگ هاى لغت براى ((ولایت)) به چـشم مى خورد عبارتند از: محبّت، نصرت، سلطان. استاد مطهرى ولایت را این گونه معنا و تعریف مى کند: ولایت به معنى حجّت زمان که هیچ زمانى خالى از حجّت نیست. ولایت، یعنى تسلط و سرپرستى.

۲- ولاء

معنى کلمه ((ولاء)) که ((ولایت)) و ((تـولّى)) از آن مـشتق شده است اتصال و نزدیکى است. وقتى که دو چیز یا دو شخص به یکدیگر آن چنان نزدیک باشند که در میان آنها فاصله اى وجود نداشته باشد، این را توالى مى نامند. مسلمین باید نسبت به یکدیگر ولایت داشته باشند یا ولاء یکدیگر را داشته باشند، مقصود این است که روح ایشان به یکدیگر نزدیک باشد و روابط اجتماعى شان با یکدیگر روابط نزدیک باشد.

اقسام ولاء

استاد شهید مطهرى تقسیمات ولاء را بدین ترتیب بیان مى دارد:

از نظر اسلام دو نـوع ولاء وجود دارد: منفى و مثبت. یعنى از طرفى مسلمانان، ماءموریت دارنـد کـه نـوعى ولاء را نپذیرند و تبرک کنند و از طرف دیگر دعوت شده اند که ولاء دیگرى را دارا باشند و بدان اهتمام ورزند. ولاء اثباتى اسلامى نیز به نوبه خود بر دو قـسم است: ولاء عام و ولاء خاص. ولاء خاص نیز اقسامى دارد که درباره هر یک از اینها به اجمال بحث مى کنیم.

انواع ولایت

مسئله ولایت و سرپرستى با تاریخ بشر گره خورده است و به جغرافیا و فرهنگ ویژه اى وابـسـته نیست و سیره عقلا بر آن استقرار و استمرار یافته است. اگر زندگى جمعى بشر را فطرى بدانیم، ولایت جزء لاینفک زندگى جمعى است. از آنجا که اراده خداوند بر این تعلق گرفته که جهان را با واسطه اداره کند، چنان که قرآن به این واسطه اشاره کرده و مى فرماید: ((قسم به تدبیر کنندگان امر)).

در نتیجه امام (ع) یکى از بزرگترین واسطه هاى فیض الهى در عالم تکوین و تشریع است. بنابراین، امام مرکز و محور جهان هستى، مبیّن، مفسّر و زبان گویاى پیامبر(ص) در مـورد شریعت است و بر عالم تکوین و تشریع ولایت دارد. استاد مطهرى انواع و مراتب ولایت مدارى را بدین شرح بیان مى دارد:

۱- ولایت تکوینى

ولایت تکوینى، یعنى فرمانروایى امام بر جهان هستى و اینکه تمام نظام آفرینش به اذن خداوند، تحت حاکمیت و تصرف امام است. اگر آدمى از معرفت راستین و یقینى بهره برد، ولایت حقیقى پیدا مى کند، بدین معنا که مى تواند در جهان تصرف کند و با نیروى روحى و مـعنوى، کـرامـات و افعال خارق العاده از خویش بـروز دهد. استاد مطهرى مى فرماید:

مقصود از ولایت تکوینى این است که انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت به مقام قرب الهى نائل مـى گـردد و اثـر وصول بـه مـقـام قـرب البـتـه در مـراحل عالى آن این است که معنویت انسانى که خود حقیقت و واقعیتى است در وى متمرکز مى شود و بـا داشـتـن آن معنویت، قافله سالار معنویات، مسلط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجّت زمان مى شود.

در جایى دیگر مى فرماید:

هـمان سان که امامان (ع) بر عالم کائنات سلطه و اشراف دارند، بر آدمیان نیز نظارت و چیرگى دارنـد. از این رو اسـت کـه مـؤمنان بدان تـوسل مى جـویند و با برقرار ساختن ارتباط معنوى با آن بزرگان هدایت و سعادت مى طلبند. مقام ولایتى باطنى امامان که همان منصب خلافت کبرى است و واسطه میان خداوند و آفریدگان است ولایت تکوینى خوانده مى شود.

ولایت معنوى

یکى از شئون امامت در اعتقاد شیعى، به ولایت معنوى و باطنى امامان باز مى گردد. اعتقاد بـه امامت، یعنى اعتقاد به وجود انسان کاملى که حامل معنویت کلى انسانیت و قطب و محور عالم امکان است. بر این اساس، هیچ زمانى ممکن نیست که زمین از حجت حق و وجود انسان کامل خالى باشد.

ولایت معنوى و یا ولایت طریقت، یعنى این جهت که آنها به واسطه پیمودن صراط قرب و رسیدن بـه جـایـى کـه وجودشان یـک وجود حقانى اسـت و باطن شریعت را بـه حد کمال دارا مى باشند و معنویت انسانى که خود حقیقتى است، در آنها متمرکز و آنها با این جهت قافله سالار معنویات و مربى معنوى بشر و مسلط بـر ضمائر و شاهد بر اعمال بشر و حجت بر زمان و قطب دوران مى باشند و زمین هیچ گاه از ولىّ کـه حامل چنین معنویتى باشد خالى نیست.

مراحل و مراتب ولایت تکوینى

از نظر استاد مطهرى، کمال و قدرتى که بر اثر عبودیت، اخلاص و پرستش واقعى (ولایت تکوینى) نصیب بشر مى گردد، داراى منازل و مراحل زیر است:

اولین مرحله این است که الهام بخش و تسلط بخش انسان بر نفس خویشتن است. به عبارت دیگر کمترین نشانه قبولى عمل انسان در نزد پروردگار این است که اولاً بینشى نافذ پیدا مى کند، روشن و بیناى خود مى گردد. قرآن کریم مى فرماید:

اگر تقواى الهى را داشته باشید، خداوند مایه تمیزى براى شما قرار مى دهد.

و ثـانیاً آدمى بر نفـس و قواى نفسانى خویش غالب و قاهر مى گردد، اراده انسان در بـرابر خواهش هاى نفسانى و حیوانى نیرومند مى گردد، آدمى حاکم وجود خویش مى شود و مدیریت لایقى نسبت به دایره وجود خویش کسب مى کند. در این مرحله اولین اثر عبودیت، ربوبیت و ولایت بر نفس امّاره است.

مرحله دوم، تسلط و ولایت بر اندیشه هاى پراکنده یعنى تسلّط بر نیروى متخیّله است. این قوه در اختیار ما نیست، بلکه ما در اختیار این قوه عجیب هستیم. یکى از وظایف بشر تـسلط بـر هـوس بازى خیال است، وگرنه این قوه شیطان صفت مجالى براى تعالى و پیمـودن صراط قرب نمى دهد و تمام نیروهـا و استعدادهـا را در وجـود انسان باطل و ضایع مى گرداند. سالکان راه عبودیت، در دومین مرحله، این نتیجه را مى گیرند که بر قوه مـتخیله خویش ولایت و ربوبیت پیدا مى کنند، آن را برده و مطیع خویش مى سازد. اثر این مطیع ساختن این است که روح و ضمیر به سائقه فطرى خدا خواهى هر وقت میل بالا کند، این قوه با بازیگری هاى خود مانع و مزاحم نمى گردد.

مرحله سوم این است که روح در مراحل قوت و قدرت و ربوبیت و ولایت خود به مرحله اى مى رسد که در بـسیارى از چیزها از بدن بى نیاز مى گردد، در حالى که بدن صددرصد نیازمند روح اسـت. روح و بدن نیازمند به یکدیگرند. حیات بدن به روح است. روح صـورت و حـافـظ بـدن است. سلب علاقه تدبیرى روح به بدن مستلزم خرابى و فساد بـدن اسـت. و از طرف دیگر روح در فعالیت هاى خود نیازمند به استخدام بدن است بدون به کار بردن اعضا و جوارح و ابزارهاى بدنى قادر به کارى نیست.

مرحله چهارم این است کـه خود بـدن از هر لحاظ تـحت فرمان و اراده شخص در مى آید، بـطـورى کـه در حـوزه بدن خود شخص اعمال خارق العاده سر مى زند. امام صادق (ع) مى فرماید:

آنـچـه کـه هـمّت و اراده نفس در آن نیرومند گردد و جدّاً مورد توجه نفس واقع شود، بدن از انجام آن ناتوانى نشان نمى دهد.

مرحله پنجم که بالاترین مراحل است، این است که حتى طبیعت خارجى نیز تحت نفوذ اراده انسان قـرار مى گیرد و مطیع انسان مى شود. معجزات و کرامات انبیاء و اولیاء حق از این مـقوله است. حقیقت این است که روح مذهب تشیّع که آن را از سایر مذاهب اسلامى ممتاز مى کند و بـیـنش اسلامى خاص به پیروان خود مى دهد، دید خاص این مذهب درباره ((انسان)) است. از طرفى استعدادهاى انسان را بسى شگرف مى داند و جهان را هیچ گاه از وجود ((انسان کامل)) که همه استعدادهاى انسانى در او به فعلیت رسیده باشد خالى نمى داند و از طرف دیگر طبق بینش این مذهب عبودیت یگانه وسیله وصـول بـه مقامات انسانى است و طى طـریـق عبودیت به صورت کامل و تمام جز با عنایـت معنوى و قافله سالارى انسان کامل که ولىّ و حجّت خداست میسر نیست.

۲- ولایت تشریعى

ولایت تشریعى امام، به معناى فرمانروایى او بر جامعه و حق تصرف در جان و مال مردم لزوم اطاعت او مـى بـاشـد. امامان از ویـژگى عصمت برخـوردارنـد و جهل به ساحت وجود آنان راه ندارد و بـاطن آنان، منزلگاه الهام هاى غیبى است. این ویژگى ها، ولایتى با خود مى آورد که آن را ولایت تشریعى مى گویند. استاد مطهرى مى فرماید:

امامان (ع) از طریق رمزى و غیبى که همانند وحى بر ما پوشیده است علوم را از پیامبر اسلام (ص) برگرفته اند و براى مردم باز مى گویند.

ولایت تشریعى خود مراتب و مراحلى به شرح زیر دارد:

۱- ولایت الله

ولایت و ولایتمدارى از دیدگاه شهید مطهرى
اسلام بـا برابر دانـستن همه انسان ها، سلطه حکّام خودسر را که خودشان را حاکم مطلق توده مردم مى دانستند مردود شمرده و حق ولایت و حاکمیت را تنها از آن خدایى دانست که حیات و هستى انسان از او است:

فَاللّ هُ هُوَ الْوَلىِّ

و اوست که از علم، حکمت، قدرت و رحمت مطلق برخوردار است و مى تواند قانون گذار و حاکم واقعى باشد، و لذا تنها قبول ولایت و اطاعت او عقلاً و شرعاً لازم است. از این رو اسلام کسانى را که غیر خدا را به منزله رب، ولىّ و سرپرست مى گیرند، گمراه خواند:

و بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا به خدایى نگیرند.

حضرت على (ع ) در نامه اى به فرزندش مى نویسد:

بنده غیر خودت مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است .

بنابراین هیچ انسانى بر انسان دیـگـر ولایت ندارد، مگر آن کـس که خدا یـا رسول خدا (ص) یا یکى از اوصیاى رسول خدا (ص) برایش ولایت قرار داده باشد.

۲- ولایت پیامبر اکرم (ص)

ولایت و ولایتمدارى از دیدگاه شهید مطهرى
ساحت ربوبى، منزّه از ماده و محدودیّت است، لذا ولایت تشریعى خداوند و ارتباطش با انسان مادى و حاکمیت و ولایتش از طریق پیامبر اکـرم (ص) اعمال مى شود، همان پیامبرى که دریافت کننده وحى و داراى عصمت و علم خدادادى و داراى بـالاترین مقدار شناخت به محتواى وحى و والاترین انگیزه براى تحقق آن است، از این رو اسـت کـه در قرآن کریم ولایت و اطاعت پیامبر خاتم (ص) قرین ولایت و اطاعت خدا قرار گرفته است:

ولى شما تنها خدا و پیامبر او است و کسانى که ایمان آورده اند، همان کسانى که نماز بر پا مى دارند و در حال رکوع زکات مى دهند.

قرآن در جاى دیگر مى فرماید:

هر کس از پیامبر(ص ) فرمان برد در حقیقت خدا را فرمان برده است .

استاد مطهرى مى فرماید:

((اجتماع نیازمند به رهبر است. آن کس که باید زمام امور اجتماع را به دست گیرد و شئون اجتماعى مردم را اداره کند و مسلّط بر مقدّرات مردم است، ولى امر مسلمین است … پیامبر(ص ) گذشته از این که مبیّن و مبلّغ احکام بود و گذشته از این که قاضى مسلمین بود، سائس و مدیر اجتماع مسلمین بود، ولى امر مسلمین و اختیاردار اجتماع مسلمین بود.))

بـنـابراین ولایت و رهبرى پیامبر (ص) بر خاسته از اراده خداى سبحان بود و کسانى که بـه رسالت پیامبر (ص) ایـمـان آورده بودند، زعامت سیاسى حضرت (ص) را نیز به عنوان یک امر الهى پذیرفته بودند.

۳- ولایت ائمه اطهار (ع)

از آنچه درباره حق حاکمیت از منظر اسلام گفته شد، این مطلب روشن مى شود که رهبرى جهان اسلام پـس از پـیامبر (ص) نیز مى بایست مشروعیت تصرّفات خود را از جانب خداى سبحان دریافت کـنـد. از این رو پـیامبر (ص) ولایت ائمه (ع) را به عنوان دستور خداى متعال ابلاغ کردند و این مسئله اى اسـت که در جاى خود مورد بحث قرار گرفته است. حضرت على (ع) پس از پیامبر اسلام (ص) شایسته ترین فرد براى اداره جامعه اسلامى بـود. او از نظر فضیلت و تقوا و سایر صفات عالى انسانى شخصیتى ممتاز بود. به همین دلیل حضرت رسول خدا (ص) از طرف خداى متعال جانشین خود معرفى کرد.

۴- ولایت فقیه

ولایت و ولایتمدارى از دیدگاه شهید مطهرى
در تفسیر ولایت و زعامت فقیه دو دیدگاه مختلف وجود دارد:

دیدگاه اول، مدعى است که فقیه خود بر مسند حکومـت تکیه کرده و به اداره و حل فصل امور از طریق نمایندگان خود مى پردازد. دیدگاه دوم، ولایت و زعامت فقیه را به معناى اشراف بر امور و نظارت بر حاکم، به عنوان رهبر و مرجع دینى تفسیر مى کند. استاد مطهرى معتقد به دیدگاه دوم است و مى فرماید:

ولایت فـقیه به این معنا نیست که فقیه خود در راءس دولت قرار بگیرد و عملاً حکومت کند. نقش ‍ فقیه در یک کشور اسـلامى ، یعنى کشورى که در آن مردم اسلام را به عنوان یک ایدئولوژى پذیرفته و به آن ملتزم و متعهد هستند، نقش یک ایدئولوگ است نه نقش یک حاکم. وظیفه ایدئولوگ این است که به اجراى درست و صحیح ایدئولوژى نظارت داشته باشد.

در حکومـت دینى و در راءس آن حکومت اسلامى، حاکم باید علاوه بر دارا بودن شرایط عمومى حاکم، واجد شرایط خاص دینى هم باشد:

((پنج شـرط دیگر براى حاکم که از جایگاه ویژه اى برخوردار است عبارت است از: ۱- عـدالت ۲- اسلام شناسى ۳- آگاهى بـه زمان ۴- اعتراف به حقوق مردم ۵- پرهیز از استبداد و میل به اطاعت کورکورانه.))

شئون و لوازم ولایت تشریعى

ولایت تشریعى از شئون و لوازم ذیل برخوردار است:

۱- ولایت حاکم

ولایت حاکم از مهمترین ارکان دین اسلام است. پاى بندى به آن بنیان مسلمانى است و هیچ واجبى بـه اهمیّت آن نیست. ولایت غیر معصوم نیز در پاره اى موارد بنابر شریعت اسلام ثابت است مانند ولایت پدر و مادر بر فرزند. ولایت حاکم عـادل نیز جایز است و در برخى موارد همانند تمکین به امر به معروف و نهى از منکر واجب مى گردد، امّا قبول ولایت حاکم جائر حرام است و از گناهان کبیره به شمار مى آید:

((ولایت حاکم یعنى حاکم شرعى در بسیارى از موارد حق ولایت دارد.))

۲- ولایت زعامت

یکى از مراتب و شئون امامت، رهبرى سیاسى و زعامت اجتماعى است. از مسلّمات تاریخ اسلام است که پیامبر اکرم (ص) زعامت سیاسى جهان اسلام و از آن مهم تر مرجعیت دینى مسلمانان را به حضرت على (ع) منتقل کرد: ((ولایت زعامت یعنى حق رهبرى اجتماعى و سیاسى.))

۳- ولایت سیاسى و اجتماعى

شکى نیست که پیامبر اسلام (ص ) افزون بر آنکه منصب رسالت را بر عهده داشت و وحى الهى را مـعـصومانه ابلاغ مى کرد و مرجعیت دینى و تبیین معصومانه وحى نیز با او بود داراى ولایت و سـرپرستى نیز بود از لوازم این ولایت آن است که بر مردم واجب است به امارت و قضاوت پیامبر (ص) تن دهند و به عنوان مرجع نهایى حل اختلاف ها به او رجوع کنند:

پیامبر (ص) گذشته از این که مبیّن و مبلّغ احکام بود و گذشته از این که قاضى مسلمین بود، سائس و مدیر اجتماع مسلمین بود، ولىِّ امر مسلمین و اختیاردار اجتماع مسلمین بود.

۴- ولایت قضایى

قضاوت و داورى از نـظـر اسلام یک شاءن و منصب الهى است، زیرا حکم بـه عدل اسـت، و قاضى کسى است که در مخاصمات و اختلافـات مـى خواهـد بـه عدل و داد داورى کند. این شاءن به نص قرآن کریم از شئون نبوّت بوده از سوى خداوند به پیامبر (ص) تفویض شده است:

پیامبر (ص) ولایت قضایى داشت، یعنى حکمش در اختلافات حقوقى و مخاصمات داخلى نافذ بود.

ویژگى هاى افراد ولایت مدار

انسان کامل قرآنى که مصداق بارز آن ولى اللّه است پنج ویژگى دارد که عبارتند از:

۱٫ عشق و محبت آتشین به حضرت حق جلت عظمه و اولیاى خاص او

۲٫ تعقل و معرفت برتر (علم عالى)

۳٫ قدرت و توانایى برتر

۴٫ وحدت در عین کثرت (تلازم با اجتماع و لوازم آن)

۵ . حماسه یا ستیز با ضد ارزش ها

این انسان با ویژگى هاى فوق مظهر اتم و اکمل ((ولى اللّه)) است، صاحب ولایت کلیه است که مى تواند به اذن اللّه در ماده کائنات تـصـرف کـنـد و قـواى ارضـیـّه و سمـاویّه را تحت تسخیر خویش درآورد. مصداق اتم واکمل و مثل اعلاى انسان کـامل و صاحب ولایـت کـلیـد، پیامبر خاتم و اهل بیت او مى باشند. در زیارت شریف جـامعه کبیره نیز درباره اهل بیت (ع) این ویژگى ها به چشم مى خوردند:

((تام و کامل در عشق و محبت بـه خدا و صاحب مقام اخلاص در توحید حضرت حق و آشکار کنندگان و اقامه کنندگان امر و نهى الهى و بندگان گرامى و مقرب درگاه ربوبى … به شما خدا آفرینش جهان را آغاز کرد و به شما کتاب آفرینش را به پایان مى برد و به وسیله شما باران رحمت را فرو مى فرستد و به واسطه شما از فرو ریختن آسمان ها بر زمین (و زمینیان) جلوگیرى مى کند مگر آن زمان که خود اذن و اجازه دهد. (شما لنگر آسمان ها و زمین هستید) و به ولایت و محبت شما ((اهل بیت)) رستگاران به رستگارى مى رسند و با دوستى و ولایت شما طاعات واجب و فرایض، مـورد قبول درگاه خداوند متعال واقع مى شود.))

حضرت على (ع) در فرازى کوتاه، از ویژگى هاى اولیاى حق و قلمرو ولایتشان پرده برداشته است، آنجا که مى فرماید:

اولیاى خدا آنان اند که به باطن دنیا مى نگرند، آنگاه که مردم به ظاهر آن مى نگرند. و به فرداى آن مى پردازند آنگاه که مردم خود را به امروز آن سرگرم ساخته اند، پس آنچه را که مى ترسند آنـان را بمیراند میرانده اند و از آنچه که مى دانند به زودى ترکشان خواهد کرد دست شسته اند. آنان زیاده طلبى دیگران از دنیا را اندک خواهى و دست یافتنشان به آن را از دست دادن تلقى مى کنند.

مولا در ایـن فراز، نخست مهم ترین ویژگى اهل ولایت را ولایت بر نفس اماره و خودخواهى و افـزون طلبى و ولایـت بر خیال و اوهام ذکر کرده است و پس از آن یافتن ولایت فکرى و علمى بر اهل دین و ولایت سیاسى و اجتماعى را اوج ولایت و رمز آن دانسته است، یعنى آنجا که مى فرماید:

کتاب خدا به واسطه آنان شناخته مى شود به ولایت فکرى و مرجعیت علمى و آنجا که مى فرماید: ((کتاب خدا بـه سبب آنان بر پاى مى ایستد)) به ولایت سیاسى و اجتماعى و ولایت معنوى و توانایى فوق العاده آنان بر تربیت و تزکیه نفوس اشاره دارد.

بنابراین، ولى اللّه کسى است که به سبب تقرب الهى مجراى ولایت و اراده خدا در زمین گشته است و در عین زمینى بودن آسمانى و در عین آسمانى بودن زمینى است. استاد مطهرى با استناد به سخنان على (ع) در اوصاف حجج الهى مى فرماید:

با دنیا و اهل دنیا با بدنهایى معاشرت کردند که روح هاى آن بدنها به بالاترین جایگاهها پیوسته بود.

از سوى دیگر، این ولایت چنانکه نص روایات اهل بیت (ع) و سخن اهل عرفان است قابل انقطاع نیست، زیرا احیا گرى در تفکر دینى، رهبرى و امامت جامعه دینى و تربیت و تزکیه عرفانى با رحلت پیامبر (ص) یا با عدم حضور ولى کامل معصوم (ع) منقطع نمى شود، بلکه انقطاع آن ملازم با حاکمیت طاغوت است.

به گفته امام على (ع):

زمین خالى از حجت بپا خواسته براى خدا نمى ماند… تا آنکه دلایل و بینات خدا باطل نشود.

آثار ولایت مدارى

اسلام نیز قانون محبت است، محبت آن است که با حقیقت تواءم باشد، محبت خیر رساندن است از بزرگترین امتیازات شیعه بر سایر مذاهب این است که پایه و زیر بناى اصلى آن محبت است. از زمان شخص نبى اکرم (ص) که این مذهب پایه گذارى شده است زمزمه محبت و دوستى بوده است که مى فرماید:

على و شیعیان او رستگارند.

از این رو تـشیّع مـذهب عشق و شیفتگى است. تولّاى آن حضرت مکتب عشق و محبت است. عنصر مـحـبـت در تـشـیـّع دخـالت تـام دارد. اسـتاد مطهرى به آثار عشق و محبت اشاره مى کنند و مى فرماید:

از جمله آثار عشق نیرو و قـدرت اسـت. مـحبت نیروآفرین است… عشق و محبت، سنگین و تنبل را چالاک و زرنگ مى کند و حـتـى از کـودن، تـیـزهوش مى سازد… عشق است که از بخیل، بخشنده و از کم طاقت و ناشکیبا متحمل و شکیبا مى سازد… تولید رقت و رفع غلظت و خشونت از روح… همه از آثار عشق و محبت است.

بشر به اکسیر محبت نیکان و پاکان سخت نیازمند است که محبت بورزد و محبتِ پاکان، او را با آنها همرنگ و هم شکل قرار دهد. ولاء محبت مـقدمه و وسیله اى است که مردم را به اهل البیت (ع) پیوند واقعى مى دهد تـا از وجودشـان، از آثـارشان از سخنان و تـعلیماتـشان از سیرت و روششان استفاده کنند. استاد مطهرى با نقل روایتى از پیامبر اعظم (ص) آثار محبت آل محمد (ص) را چنین بیان مى کند:

هر کس کـه بـر دوستى آل محمّد مـرد، شهید مرده است، هر کس که بر دوستى آل محمد مرد، آمرزیده مرده است، هر کس کـه بر دوستى آل محمد مرد، تـوبه کار مـرده است، هر کس که بر دوستى آل محمّد مرد، مؤمن و کامل ایمان مرده است…

الگوهاى ولایت مدار

یکى از ویژگى هایى که به حکم آفرینش، در وجود هر انسانى به ودیعه گذارده شده خصلت ((الگوپذیرى)) است، چرا که هر کس به نوعى مى کوشد، تا از شخصیت هایى که در نظر او بزرگ و کامل هستند پیروى کند و شیوه زندگى و تعالیم وى را سرمشق زندگى خود قرار دهد. قرآن کریم نیز که کتاب انسان سازى و تربیت است به این نکته عنایت دارد و بـراى تربیت و پرورش صحیح انسانها، به معرفى چهره هاى نیک مى پردازد که هر کدام از آنها مى تواند نمونه کاملى از الگوهاى تربیتى باشد.

تاریخ تـشیّع با نام یک سلسله از شیفتگان و شیدایان و جانبازان سر از پا نشناخته ولایـت تـواءم اسـت. صـحـابـه، دوستداران اهل بیت (ع) و یاران سیدالشهداء (ع) همگى از ساغر ساقى ولایت سرمست شده بودند، از همین رو حقایقى را در خشت خام مى نگریستند که دیـگـران در آینه نمى دیدند. از توان مدیریت و سازماندهى خاصى برخوردار بودند که دیـگـران از آن بـى بهره بودند و از جاذبه و تاءثیر خاص معنوى برخوردار بودند ـ و هستند ـ که دیگران باید به آن غبطه بخورند. البته از این میان الگوها و مصادیق ولایت مدارى، حضرت ابوالفضل العـبـاس (ع) و حضرت زینب (ع) به سبب برخوردارى از معرفت و مـحـبـت بیشتر به سالار شهیدان از دیگر یاران حضرت، منزلت و مقام والاترى داشتند. به همین دلیل سرور آزادگان علاوه بر تکریم عمومى اصحاب به حضرت زینب و عـلمـدار لشـکـرش عنایت خاصى داشت. در راستاى رسالت اسوه یابى و الگوپذیرى از ولایت مداران حقیقى لازم است به مجموعه فضیلت هاى ولایت مدارى شخصیت هاى برجسته اشاره اى کوتاه شود.

حضرت ابوالفضل العـبـاس (ع) بـه عـنـوان سـردارى فداکار و ولایت مدار در تاریخ بـشـریـت مـعـروف اسـت. آن حضرت نه تنها خود در کربلا حضور فعال داشت بلکه سه برادر خود را نیز جهت یارى امام حسین (ع) ترغیب کرد و بنابه نقل تواریخ، دو فرزند خود را نیز جهت تکمیل وفادارى از ولایت تقدیم امام حسین (ع) کرد تـا در راه وى قـربـانـى شـونـد. نـکـات بـرجـسـتـه وفـادارى ابـوالفـضـل (ع) ایـنـکـه بـا ورود شـمـر بـه صـحـراى کـربـلا، وى امان نامه اى براى ابـوالفـضـل آورد، لکـن آن حضرت با بى باکى و شجاعت به او این چنین پاسخ کوبنده داد:

خدا تو را لعنت کند و امیرت ابن زیاد را و آن امان نامه اى که آورده اى. ما امام خودمان، برادر خودمان را رها کنیم به موجب اینکه تاءمین داریم؟!

آنـچه موجب عظمت و جلالت قدر و ولایت اوست، این است که جانبازى و دفاع از ولایت براى عباس (ع) بـه انگیزه برادرى، خویشى، پیوند خونى و دیگر اعتبارات موهوم و مرسوم میان مردم صورت نگرفت، بلکه با انگیزه اى الهى و با خلوص نیّت در راه پروردگار بـود. ایمان حقیقى به ولایت با جانش عجین شده، یکى از صفات بارز او به شمار مى رفـت. ابوالفضل العباس (ع ) هنگامى که دست راستش قطع شده بود، این حقیقت را با خواندن این رجز بیان کرد:

به خدا قسم، اگر دست راست مرا ببرید، من دست از دامن حسین برنمى دارم .

حضرت زینب (س) در بزرگ ترین حماسه نبرد حق علیه باطل، و حمایت از ولایت نقش ‍مهم و سرنوشت ساز داشته و پیام رسان انقلاب عاشورا بـود. حضرت زینب (س) با شجاعتى تحسین برانگیز، رو در روى یزید و مزدورانش ایستاد و پیروزى نهضت حسینى و شکست امویان را اعلام کرد و خطاب به یزید فرمود:

یا یزید! به تو مى گویم، هر حقه اى که مى خواهى بزن و هر کارى که مى توانى انـجام بده، اما یقین داشته باش که اگر مى خواهى نام ما را در دنیا محو بکنى، نام ما که محوشدنى نیست، آنکه محو و نابود مى شود تو هستى.

این سخنان را زن داغدیده اى اظهار کرد که یزیدیان عزیزترین کسان او را با دلخراش ترین وضع به شهادت رسانده بودند. ایمان محکم و استوار زینب (س) نیز فوق العاده است، وقتى ابن زیاد گفت: رفتار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدى؟ فرمود:

من جز نیکى ندیدم ! خداوند شهادت را در سرنوشت آنها مقرر فرموده بود و آنان به قتلگاه خویش ‍ پیوستند، و به زودى خداوند میان تو و آنان جمع کند. پس بنگر که پیروزى از آن کیست.

حضرت زینب (س) بـدون کـوچکترین واهمه اى در مجلس ((ابن زیاد)) در کوفه و مجلس ‍((یـزیـد)) در شـام در مـعـرفى اهل بیت (ع) و اهداف والاى شهیدان کربلا سخن راند و چهره کریه بنى امیه را به مردم نمایاند.

یکى از چهره هایى که در صحنه کربلا درخشش خاصى داشت و الگوى محبت و مودت بود ((عـابـس بـن ابى شبیب شاکرى)) بود که در زیارت ناحیه مقدسه نیز به او اشاره شده است. در توصیف وى مى نویسند:

او از شخصیت هاى بارز شیعه است، او شخصیتى مدیر، ارجمند، شجاع، سخنور و زاهدى شب زنده دار بود و از نظر پاکى و خلوص و قهـرمانـى و شورانگیزى از بزرگترین انقلابیون به حساب مى آمد.

نکته تربیتى و آموزنده حرکت عاشورایى وى این است که به امام حسین (ع ) عرض مى کند:

اى حسین! به خدا سوگند، هیچ کسى در روى زمین نزد من عزیزتر و محبوب تر از تو نیست و اگر ممکن بود به چیزى بهتر از جانم و خونم از تو دفاع کنم چنین مى کردم!

استاد مطهرى نکته جالب توجه درباره ((عابس)) را این گونه بیان مى دارد:

آمد وسط میدان ایستاد، هماورد طلبید، کسى جراءت نکرد بیاید، این مرد ناراحت و عصبانى شـد و بـرگـشـت، خـُود را از سر برداشت، زره را از بدن بیرون آورد، چکمه را از پا بیرون آورد و لخت بـه میدان آمد و گـفت: حالا بیایید با عابس بجنگید! باز هم جراءت نکردند. بعد دست به یک عمل ناجوانمردانه زدند، سنگ و کلوخ و شمشیر شکسته ها را به سوى این مرد بزرگ پرتاب کردند و به این وسیله او را شهید نمودند.

حسن ختام

ولایت همان مقام اولى به نفس بودن بر افراد و مدیریت همه شئون جامعه براساس قانون الهى و دور ساختن قدرت و حکومت طاغوتیان و نابودى سلطه مستکبران از صحنه عالم است. ولایت کلید اجـراى هـمـه احکام و ((ولى)) دلیل و هدایت کننده بر همه قوانین الهى است. ولایت مهمتر از هـمـه فـرائض و اصل ریشه هـمـه واجبات و در راءس همه فضایل اسـت. ولایت پذیرى محور یـکدست ماندن و عامل انسجام امت است. کسانى که از ولایت پذیرى امام حق پیروى نکنند و حق را رها کرده و بر گرد ولایت باطل جمع شوند، از امت ((محمد(ص ))) بیرون اند و مسلمان نیستند.