شهدای شاخص روحانی

شهید آیت الله دکتر محمّد مفتّح

در این گفتار به معرفی شهید آیت الله دکتر محمّد مفتّح رئیس دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران و عضو جامعه روحانیت مبارز تهران، شهیدی از تبار عارفان شهرستان درگزین استان همدان خواهیم پرداخت.

مقام معظم رهبری (مدظله العالی): شهدای روحانی استان همدان حقاً و انصافاً پیشوا بودند.

شهید آیت الله دکتر محمّد مفتّح

 

زندگی نامه:

بر خیز که رنگ خواب را سرخ کنیم    زین و زره و رکاب را سرخ کنیم

تا زرد نبینند بیا از  سر عشق    با خون خود آفتاب را سرخ کنیم

آیت الله شیخ محمّد مفتّح در سال ۱۳۰۷ شمسی، در خانواده‌ای روحانی در شهرستان درگزین به دنیا آمد؛ پدرش مرحوم، حجت الاسلام حاج محمود مفتّح، یکی از واعظان مخلص و عاشق خاندان رسالت و ولایت بود و در ادبیات فارسی و عربی تبحر فراوانی داشت و اشعار زیادی در مدح و رثای اهل بیت (ع) به زبان‌های عربی و فارسی از وی به جا مانده است.او در حوزه علمیه همدان، مدرس ادبیات فارسی و عربی بود. شهید مفتح از کودکی در محضر پدر به فراگیری ادبیات پرداخت و پس از گذراندن دوره ابتدایی، جهت فراگیری معارف اسلامی به مدرسه «آخوند ملاعلی» وارد شد و پس از مدتی جهت استفاده از محضر اساتید بزرگ به حوزه علمیه قم مهاجرت کرد و در مدرسه «دارالشفاء» با جدیت فراوان به کسب علوم معارف پرداخت و از محضر بزرگانی چون آیات سید محمد حجت کوه کمره‌ای، بروجردی، سید محمد محقق (داماد)، علاّمه طباطبایی صاحب المیزان و امام خمینی (ره) استفاده کرد و خود مدرسی بزرگ در حوزه شد.مفتح در حالی که در قم استادی بزرگ بود، پا به عرصه دانشگاه گذاشت. وی که در حوزه علمیه به درجه اجتهاد رسیده بود، در دانشگاه نیز موفق به اخذ درجه دکتری گردید. رساله دکترای وی تحقیقی درباره نهج البلاغه است که با درجه بسیار خوب مورد قبول دانشگاه قرارگرفت و پس از گذراندن دوره دانشگاه، علاوه بر تدریس در حوزه، به تدریس در دبیرستان‌های قم پرداخت.وی به لحاظ رسالتی که بر دوش خویش حس می‌کرد، ضمن مبارزه با عفریت جهل و بی‌شعوری، در دو سنگر دبیرستان و حوزه از همان آغاز سعی در روشنگری دانش پژوهان داشت و کلاس‌های خویش را مرکزی برای تشکل آنان در جهت مبارزه با رژیم قرار داده بود و در این راه به تأسیس انجمن اسلامی دانش آموزان، با همیاری شهید بهشتی همت گمارد.در زمان تحصیل و تدریس، حاشیه‌ای بر اسفار ملاصدرا، نوشت که سومین حاشیه بر این کتاب است. همچنین کتابی به نام روش اندیشه در علم منطق به رشته تحریر درآورد که به عنوان کتاب درسی در حوزه و دانشگاه، برای بالاترین سطح منطق استفاده می‌شود. ترجمه تفسیر مجمع البیان هم یکی از تألیفات این شهید عالی مقام است؛ در جهت ایجاد تشکل و سازمان‌دادن به طلاب و فضلا دست به تشکیل مجمعی به نام جلسات علمی اسلام شناسی زد که این مجمع فعالیت وسیعی به منظور شناساندن چهره اصلی اسلام در جامعه آغاز کرد. ساواک که پی به نقش مؤثر این مجمع در شناساندن اسلام راستین برده بود، آن را تعطیل کرد.در سال‌های ۱۳۴۰تا ۱۳۴۲، سخنرانی‌های او در شهرهای مختلف و روشن ساختن مواضع نهضت اسلامی در افشای چهره رژیم پهلوی بسیار مؤثر بود و به لحاظ اثر عمیقی که این سخنرانی‌ها در میان توده‌ها داشت، بارها توسط ساواک تعطیل شد و هر بار این تعطیلی با دستگیری و آزار ایشان همراه بود.شهید مفتح بعد از تبعید امام (ره) مبارزات خود را شدت بخشید و با سفر به استان خوزستان سعی در افشای ماهیت رژیم و شناساندن نهضت امام به مردم داشت و ساواک که با دستگیری‌های متعدد و ممنوع المنبر کردن ایشان نتوانسته بود کاری از پیش ببرد، ورود ایشان را به شهرهای خوزستان ممنوع اعلام کرد.مبارزه دکتر مفتح تا رمضان سال ۱۳۵۷، که نهضت مردم مسلمان به رهبری امام خمینی (ره) اوج گرفته بود، همچنان ادامه داشت. ایشان بعد از نماز عید فطر با تأکید بر رهبری بی چون و چرای امام امت روز پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۵۷، را به عنوان تجلیل از شهدای ماه رمضان تعطیل اعلام کرد. در این روز راهپیمایی بزرگی علیه رژیم انجام گرفت که زمینه ساز راهپیمایی ۱۷شهریور گردید، که توسط رژیم پهلوی به خاک و خون کشیده شد و جمعه خونین نام گرفت.در بهمن ۱۳۵۷، ۱۲بهمن ۵۷؛ فریادی برای همیشه جهت بازگشت امام (ره) استاد مفتح به همراه دیگر همرزمان، کمیته استقبال از ایشان را تشکیل دادند تا مقدمات ورود پیروزمندانه رهبر و مراد خویش را به نحو شایسته فراهم نمایند. با تشکیل شورای انقلاب از طرف امام (ره) به عضویت این شورا درآمد. بعد از پیروزی انقلاب برای تشکیل کمیته‌های انقلاب اسلامی فعالیت چشمگیری کرد و خود سرپرستی کمیته منطقه۴ تهران را به عهده داشت.آخرین مسؤولیت وی، سرپرستی دانشکده الهیات و عضویت در شورای گسترش آموزش عالی کشور بود که به نحو شایسته در این سنگرها انجام وظیفه نمود و در طی این دوران همچنان مسؤولیت امامت جماعت مسجد قبا را نیز بر عهده داشت.

سرانجام آیت الله مفتح، پس از عمری تلاش و جهاد مستمر و خستگی ناپذیر در راه تبلیغ دین، در ساعت ۹ صبح روز بیست و هفتم آذر سال ۱۳۵۸، هنگام ورود به دانشکده الهیات، توسط عناصر منحرف گروهک فرقان هدف گلوله قرار گرفت و به فیض عظیم شهادت نایل آمد.پیکر مطهر آن عالم ربانی پس از برپایی مراسم با شکوه تشییع، در صحن مطهر حضرت معصومه (س) در قم به خاک سپرده شد و روز شهادت شهید مفتح به مناسبت فعالیت‌های چشمگیر این شهید والامقام در راه تحقق وحدت بین حوزه و دانشگاه «روز وحدت روحانی و دانشجو» نامگذاری شد.

«روحش شاد و راهش پررهرو باد»

خاطرات:

۱- ارتباط شهید مفتح و شهید مطهری با یکدیگر بسیار عمیق بود و دائما با یکدیگر رفت و آمد داشتند. بسیاری از اوقات شهید مطهری سخنرانی داشتند و نمی توانستند بروند، شهید مفتح جای ایشان می رفتند و یا بالعکس، مثلا شهید مطهری بعد از سالها، در منبر مسجد جاوید که شهید مفتح امام جماعت آنجا بودند، صحبت کرد، در آنجا در ایام ماه مبارک از شب نوزدهم تا شب بیست و سوم، پنج شب به جای شهید مفتح سخنرانی کردند. رابطه این دو بزرگوار بسیار نزدیک بود.

۲- ایشان همیشه اوقات مشخصی را برای مطالعه داشتند و هر مشکلی که پیش می آمد و هر گرفتاری ای که بود، آن ساعات را باید صرف مطالعه می کردند و این برنامه را تغییر نمی دادند. یادم هست در روزهایی که اوج مسائل و درگیریهای انقلاب بود، ایشان باز هم از تحقیق و مطالعه غافل نمی شدند. 

۳- مسجد جاوید را که به همت شهید مفتح تبدیل به مرکز مبارزه شده بود، در سال ۵۲ بستند و ایشان را به زندان انداختند. چند ماهی زندان بودند و به محض اینکه آزاد شدند، مسجد نیمه ساخت قبا را به عنوان مرکز مبازره انتخاب کردند. برای انتخاب نام این مسجد با دوستانشان مشورت کردند و این نام را از مسجد قبایی که آغازگر انقلاب رسول اکرم -ص بود، الهام گرفتند. همان گونه که مسجد قبا در زمان حضرت رسول -ص منشأ حرکت و تحول نوینی در اسلام شد، مسجد قبا را نیز به همین نیت نامگذاری وآیه«لمسجد اسس علی التقوی» را به عنوان آرم مسجد انتخاب کردند و مبارزاتشان را در آنجا شکل دادند. 

۴ – داشتم اخبار ساعت ۶ را گوش می دادم. آخرین جمله این بود که ترور آقای مطهری را گروه فرقان به عهده گرفت. ناگهان چهره پدرم درهم رفت، به شدت ناراحت شدند. بعد به کتابخانه شان که در طبقه پایین بود رفتند و نیم ساعتی آنجا بودند و وقتی برگشتند چشمهایشان کاملاً قرمز بود. بعد هم که آمدند و برادرم ایشان را به منزل آقای مطهری برد و آنجا بزرگان جمع شده بودند که مراسم تشییع جنازه انجام شود. شهادت آقای مطهری بسیار برای پدرم دردناک بود و یادم هست که بعد از این حادثه، یک جور انکسار و شکستگی در ایشان مشاهده می شد. 

«نماد وحدت»؛ 20 خاطره شفاهی از شهید مفتح

۵- ایشان عادت داشتند صبح زود برای پیاده روی بروند و موقع برگشتن نان سنگک و پنیر بخرند، عادتشان بود که با تک تک کاسبها احوالپرسی کنند و اگر موقعیت مناسب بود، با آنها دست بدهند. بسیار خوش خلق و مردمدار بودند. 

۶ایشان بسیار با دانش آموزان گرم و صمیمی بودند و در گوش کردن به سئوالات بچه ها بسیار حوصله به خرج می دادند و به همین دلیل خیلی مورد توجه قرار می گرفتند و بچه ها بسیار دوستشان داشتند. ایشان حتی پیشنهاد می کردند که اگر عده ای از بچه ها درسی را متوجه نشده اند، می توانند در ساعاتی دیگر، بدون چشمداشتی، برای آنها کلاس فوق العاده بگذارند، کما این که برای خود من این کار را کردند و من در منزلشان، نزد ایشان فلسفه می خواندم. 

۷- مرحوم شهید مفتح خودشان ممنوع المنبر بودند و اجازه نداشتند صحبت کنند. ایشان در هفته یکی دو بار، همان طورکه سر سجاده نشسته بودند، رویشان را به مردم می کردند و به عنوان ترجمه دعا و یا به عنوان بحثی درباره آیه ای از قرآن صحبت می کردند و تقریباً مطالبی را باید می گفتند در ظرف ده دقیقه یا یک ربع بیان می کردند. 

۸- شهید مفتح در دانشکده الهیات بسیار متواضع و متعهد و متعبد بودند و در اتاقشان همیشه به روی همه اساتید باز بود. رؤسای همه دانشکده ها منشی دارند و باید وقت قبلی گرفت، ولی در اتاق ایشان به روی همه، حتی کسانی که در مقام شفاعت ایشان از خودشان برمی آمدند. باز بود. من یک روز ناظر بودم که یکی از اینها که تحت تعقیب بود نزد آقای مفتح آمد که از او شفاعت کنند که برایش گرفتاری درست نشود. 

۹- در روزهای آخر ماه رمضان بود که شهید مفتّح اعلام کردند که ما مثل گذشته نماز عیدفطر را در همان قیطریه برگزار می کنیم و یک پله جلوتر رفتند و گفتند، بنا بر سنت اسلامی از منزل تا محل برگزاری نماز را پیاده خواهیم رفت. برنامه ریزی شد که مردم ازمسجد، جلوی منزل ما بیایند و از آنجا شهید مفتح جلوی جمعیت حرکت کردند تا به قیطریه رسیدیم. اولین راهپیمایی عملاً به این ترتیب شکل گرفت. شعارها ابتدا شعارهای تکبیر روز عید فطر بود و به تدریج شعارها به شعارهای دیگری مثل «الله اکبر»، «نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ» تبدیل شد تا به بالاخره به قیطریه رسیدیم. در آنجا جمعیت فوق العاده زیاد بود. شهید مفتح نماز را برگزار کردند و شهید باهنر هم سخنرانی داشتند. پس از آن جمعیت برای راهپیمایی حرکت کرد. این برنامه غیر از برگزاری نماز عیدفطر که اهمیت فوق العاده ای داشت، از این جهت که با یک راهپیمایی کوچک از جلوی منزل شهید مفتح آغاز و سپس به آن راهپیمایی عظیم منجر شد، نقطه قابل توجهی در تاریخ مبارزات انقلاب است. در اثر همین راهپیمایی، جنبش و مبارزات اسلامی شکل مردمی و گسترده ای به خود گرفت، یعنی توده مردم وارد صحنه انقلاب شدند.

«نماد وحدت»؛ 20 خاطره شفاهی از شهید مفتح

۱۰- بعد از شهادت شهید مطهری، ضرورت ایجاب می کردکه محافظانی داشته باشند این وضعیت ناراحتشان می کرد و دائماً به زبان می آوردند که چقدر قبلاً بهتر بود و راحت تر با مردم در تماس بودیم در زندگی شخصی ایشان هیچ تغییری پیدا نشده بود و سعی می کردند این موارد را حذف کنند، مثلاً یک شب دیروقت با ماشین ضدگلوله ای که در حیاط منزل می گذاشتند به خانه آمدند. در طبقه همکف پاسدارها بودند و طبقه بالا ما زندگی می کردیم. شهید مفتح صبح زود جلسه داشتند، دیده بودند که پاسدارها شب قبل تا دیروقت بیدار بوده و از ایشان مراقبت کرده بودند به خودشان گفته بودند که بهتر است آنها استراحت کنند. ژیان را روشن کردند. محافظان صدای استارت ژیان را می شنوند و روی سابقه، حدس هم می زدند که کار ایشان باشد، فوراً ماشینهای ضدگلوله به دنبال ژیان راه می افتند و دو سه تا کوچه پایین تر به ایشان می رسند و می گویند ما در برابر حفاظت از جان شما وظیفه قانونی داریم و گلایه کرده بودند که چرا این کار را می کنید؟ 

۱۱- شهید مفتح با دکتر شریعتی رابطه بسیار خوبی داشتند. حتی آخرین جلسه ای که قبل از رفتن دکتر شریعتی به انگلیس بود که به شادی ختم شد، دکتر شریعتی تازه از زندان آزاد شده بود و روزنامه کیهان آن زمان سلسله مقالاتی از دکتر شریعتی را چاپ کرد. سلسله مقالاتی به نام اسلام و مارکسیسم، که خیلی هم سروصدا کرد. بحث مفصلی درگرفت که شهید مفتح از دکتر حمایت کردند. البته هر دو بحثهای مفصل و فراوانی با هم می کردند، ولی به عنوان مصلحی که روی مسائل زیاد کار کرده، شریعتی را قبول داشتند وحتی بعد از شهادت دکتر شریعتی، شهید مفتح به سوریه رفتند و در تشییع جنازه وی شرکت کردند. 

۱۲- جوانان از طبقات مختلف، به خصوص دانشجویان، زیاد به منزل ما رفت و آمد داشتند. شهید مفتح با آنها برخورد بسیار ملاطفت آمیزی داشتند و اشتباهاتشان برای ایشان قابل اغماض بود یکی از دوستان وی نقل می کند قبل از انقلاب یک بار مسجد قبا بودم و بعد از نماز عده ای با شهید مفتح نشسته بودیم و جوانی که خیلی سرو شکل مناسبی نداشت، بعد از نماز آمد و بی مقدمه گفت، ”حاج آقا!این کار حلال است یا حرام. ” شهید مفتح جواب می دهند که”نه! همه اش حرام نیست. ” آن زمان این صحبت برای ایشان خیلی عجیب بوده و ازشهید مفتح می پرسند که چطور چنین جوابی داده اند. شهید مفتح می گویند این جوان به هر حال آمده بود و اگر قرار باشد من بالصراحه جواب منفی بدهم دیگر فردا پیدایش نمی شود، ولی با این پاسخ که همه اش حرام نیست، او را جذب می کنیم و به مرور تصحیح می شود. شهید مفتح به هر حال حرف خلاف اسلام نزده بودند، ولی اگر با صراحت و مثل دیگران جواب می دادند، برخی از جوانان را طرد می کردند. ایشان سعی می کردند تا جایی که لطمه ای به هدف نخورد، چندان سختگیری نکنند.

۱۳- من به صراحت به ایشان می گفتم که در مورد منبرهایم با آقای مطهری مشورت کرده ام و ایشان فرموده اند که فلان حرف را بزنم یا نزنم و در واقع از ایشان خط می گیرم، شهید مفتح نه تنهاحساسیتی نشان نمی دادند، تشویق هم می کردند و این واقعاً یک سجیه بارز اخلاقی است. شاید اگر کس دیگری در مقام مدیریت مسجد قبا بود، به اوبرمی خورد. من در مسجد ایشان منبر می رفتم و صراحتاً می گفتم که از کس دیگری خط می گیرم و ایشان نه تنها ناراحت نمی شدند که خوشحال هم بودند.

۱۴- نکته ای که من در رفت وآمدهائی که به منزل ایشان داشتم و نیز همکاری در عرصه ها و جاهای مختلف با ایشان، متوجه شدم، تقید محض ایشان به رعایت موازین و احکام دینی بود. ایشان انسانی بودند دین باور و محکم و از نظر اخلاقی سالم. مثلاً بارها مشاهده می شد که اگر کسی غیبتی می کرد و یا حرفی می زد که شائبه غیبت در آن بود، به شدت ناراحت می شدند و به هر نحو ممکن مسیر صحبت را عوض می کردند. 

۱۵- آقای مفتح در مراسمی که در دانشگاه برای تجلیل از شاه برگزار می شد، حتی یک بار هم نرفتند و حتی یک روز هم کلاسهایش را تعطیل نکردند. یک روز به عنوان روز شکرگزاری همه کلاسها را تعطیل کرده بودند، اما دانشگاه باز بود، ایشان کلاسشان را برگزار کرده اند. این کار، خیلی سخت بود و در دانشکده چند بار گفته شد که آقای مصلح و دیگران کلاسهایشان را تعطیل کرده اند، شما چرا تعطیل نمی کنی؟ ایشان با یک ریشخند می گفتند، ”چرا باید کلاسم را تعطیل کنم؟چه اتفاقی افتاده است؟” آن روزها می گفتند؛ «روز رفع خطر از ذات مبارکملوکانه». ایشان می فرمود، ”کی این اتفاق افتاده؟ چه خبر شده؟” 

۱۶- ایشان گاهی پیشنهادی می کردند که جلسات جامعه روحانیت در منزل ایشان تشکیل شود. آن زمان محلی انتخاب نشده بود و ایشان از همه پیشگام تر بودند و جلسات ابتدا در منزل ایشان برگزار شد. این تشکیلات از قبل از پیروزی انقلاب و حتی تا سالها بعد از آن، منشاء خدماتی بوده است و فعلاً هم هست. زمانی که امام راحل در نجف اشرف تشریف داشتند، شهید مفتح و یا شهید مطهری و یا شهید بهشتی با امام تماس می گرفتند و نظرات امام را اخذ و به جامعه روحانیت مبارز تهران منتقل می کردند. 

۱۷- در بازداشت ۲۷ نفر از علمای بزرگ تهران که در شب اول ماه مبارک رمضان اتفاق افتاد، در یکی از منازل علمای غرب تهران دور هم جمع شدیم. از جمله آقایان شهید مفتح و شهید بهشتی هم و بیست وچند تن از علمای عالی مقام تهران حضورداشتند. بنده هم بودم. آن شب از همانجا با امام تماس حاصل شد و کسب تکلیف گردید. نزدیکی های سحر، آن جلسه تمام شد. همین که از منزل خارج شدیم، دیدیم که منزل در محاصره است. ما را آن شب بردند و در بازداشتگاه نگه داشتند فردا ظهر، نمازهای جماعت مساجد تهران تعطیل شدند. رژیم هم ترسید که ادامه این تعطیلی نمازها، کار به دستش بدهد و در ماه رمضان انفجار به وجود آید، لذا بعد از ۱۷، ۱۸ ساعت از ما عذرخواهی و آزادمان کردند. مرحوم شهید مفتح فرمودند کاش این زندان طولانی می شد که اثر مثبت آن بیشتر می شد. 

۱۸- ایشان به قدری مهربان و ساده زیست و متواضع بودند که همه می توانستند نزد ایشان بنشینند و ساعتها درد ودل کنند. عشق خاص شهید مفتح به جوانان مثال زدنی بود. بعد از خروج دکتر شریعتی از ایران، هدایت جوانان کلاً به عهده شهید مفتح قرار گرفت. ایشان بارها به من می گفتند، «وقتی به مسجد قبا می آیم و جمع پر شور جوانان و مباحث مورد علاقه آنها را می بینم، احساس شعف می کنم، چون اینها همه وجود من هستند. من احساس می کنم که آینده این حرکتی که در پیش گرفته ایم، به دست این جوانهاست. » 

۱۹- در سال ۳۷ از مشهد به قم رفتم و شهید مفتح را شناختم. ایشان در آن موقع جزو فضلا و یکی از چهره های فاضل و برجسته و یکی از روحانیون متجدد یعنی در زمره کسانی بودند که اعتقاد داشتند حوزه علمیه باید از حصاری که دور خودش کشیده است، باز کند، هم دیگران را به حیطه خود راه بدهد و هم خود به عرصه های دیگر راه بیابد و نیز بر ابعاد بینش جهانی خودش بیفزاید، دنیا را، دانشها را، دانشمندها را، جریانها را، مسائل سیاسی را، مسائل فرهنگی نوین را، چیزهایی را که دشمنان ما می دانند و ما نمی دانیم، همه را بداند. 

۲۰- خاطرم هست قبل از این که پیروزی انقلاب پیش بیاید، یعنی ایام نزدیک به ۲۲ بهمن ۵۷، یک روز، صبح، طبق معمول با پدرم سوار اتومبیل شدیم. من رانندگی می کردم، بعد دنبال شهید مطهری می رفتیم. آنها را می رساندم و دنبال کار خودم می رفتم. شهید مطهری از جیبشان نواری را بیرون آوردند و به شهید مفتح گفتند، ”این نوار تفسیر قرآن یک فردی است. من دیشب این را گوش کردم و دیدم گوساله سامری را به نظام سرمایه داری تشبیه کرده!” آقای مطهری به شدت ناراحت و عصبانی بودند و رگه هایی از التقاط را در این نوع برداشت از قرآن می دیدند. تا این حد به هم نزدیک بودند و تصمیماتشان متاثر از یکدیگر بود. 

۲۱- در دانشگاه: جو دانشگاه اصلا برای یک روحانی مناسب نبود و وقتی سر کلاس در کنار بقیه دانشجوها می نشستند،باید طعنه های بسیاری را تحمل می کردند؛مخصوصا که ایشان اصرار هم داشتند که حتما با لباس روحانی سر کلاس بروند.به هر صورت با این طعنه ها و کنایه ها و فشار ها و جو بسیار نامناسب دانشگاه بود که ایشان تصمیم گرفتند به هر نحو ممکن،خود را با بالاترین مدرک دانشگاهی مجهز کنند و از دانشگاه سنگری بسازند برای مبارزه.آیت الله عمید زنجانی (استاد دانشگاه تهران)می فرمودند:«آن زمانی که ایشان تصمیم گرفتند دکترا بگیرند،آنکسی  که استاد ایشان بود و شهید مفتح باید تز دکترای خودشان رابا او می گذرنداند،از نظر علمی به مراتب از ایشان پایین تر بود و خودش هم اذعان داشت ولی چون مدرک دکترا گرفته بود و شهید مفتح هم دانشجو بودند باید تز خودشان را با او می گذراندند.»

۲۲- آخوند جایش در مسجد است: اصرار داشتند که امامت جماعت مسجد قبا را همچنان حفظ کنند.با این که مسؤولیت ها و مشغله های بسیار فراوانی داشتند حتی اصرار داشتند صبح راهم به مسجد بروند و نماز جماعت برگزار شود.یکی دوبار خود من به ایشان گفتم که شما دیشب تا دیر وقت بیدار بودید و کار کردید؛بگذارید فرد دیگری نماز صبح را در مسجد اقامه کند. ایشان جواب دادند:«ما آخوند هستیم.آخوند جایش در مسجد است. تریبونی که ما باید از آنجا صحبت کنیم مسجد است.در جای دیگر غیر از مسجد زیادنباید با مردم حرف بزنیم.مردم باید درمسجد حرفشان را بزنند.»

وصیت نامه:

بخشی از سخنان شهید:

جوانان عزیز بدانید آینده با قرآن و اسلام است، این همه تزویرها، نیرنگ ها، تهدید ها، آزارها و… از بین می رود.

استعمار، استعمار است؛ دشمن، دشمن است؛ قدرت های ضد انسانی در شرق و غرب برای ما تفاوت نمی کند، ما یک منطق داریم و آن منطق اسلامی و حرکت اسلامی است. اینجا مرحله حساس حرکت است و خیلی ظریف است و هوشیاری می خواهد.

آن راه پیمایی عظیم شکننده تاسوعا و عاشورای ما که دشمن را به زانو درآورد و در دنیا صدا کرد، در لوای اسلام بود. نجات ما در اثر اسلام بود و ادامه اش و نتیجه گیری اش و رسیدنش به پیروزی کامل، باز باید در پرتو اسلام باشد.

حکومت در بین جوامع انسان ها باید الهی باشد. اگر حکومت به دست مردان الهی باشد اینها دارای مکتبی هستند رهایی بخش، تعالی بخش. اگر جامعه روی آن طریق و صراط افتاد، مُسلّماً روی سعادت را خواهید دید.

تعالیم ائمه در جهت کنترل گرایش ها و تمایلات و عقل انسان هاست و اگر انسان در قوه تفکر و اندیشه خود، راه اعتدال را پیش گیرد، به حکمت دست یافته است.

امام علی(علیه السلام) زندگی ساده ای داشت، حتی در دورانی که خلافت و قدرت برایش سر فرود آورد. آری! تاریخ، سیاست مداری چنان عادل و مهربان نشان نداده و نخواهد داد.

 در جهت ایجاد یک وحدت اساسی که عامل احیای زندگی دوباره است، کوشیده اید.

مسیر پیشرفت جامعه را مغزهای اندیشمند و متفکر تعیین می کنند، این مغزهای اندیشمند خواه آگاه در علوم معنوی و مذهب و یا اندیشمندان در علوم مادی و رشته های دیگر، اگر با هم باشند جامعه به جلو می رود.

دیگر این ملت آگاه شده اند. دادن زدن، عربده کشیدن و اخلالگری کوچک ترین اثری در ادامه نهضت اسلامی ندارد.

مجموعه تصاویر «شهید محمّد مفتّح»

مطالعه بیشتر

معرفی شهید احمد هاشمی را هم بخوانید

منابع:

۱- گفت و شنود با مهندس محمد مهدی مفتّح، صفحه ۱۷ ماهنامه شاهد یاران

۲- گفت و شنود با مهندس محمد صادق مفتّح، صفحه ۲۱ ماهنامه شاهد یاران

۳- گفت و شنود با حجت الاسلام محمّد هادی مفتّح، صفحه ۲۵ ماهنامه شاهد یاران

۴- گفت و شنود با حجت الاسلام محمّد هادی مفتّح، صفحه ۲۸ ماهنامه شاهد یاران

۵- گفت و شنود با عبدالکریم دلداده داماد شهید مفتّح، صفحه ۵۱ ماهنامه شاهد یاران

۶- گفت و شنود با سید باقر سخائی، صفحه ۵۲ ماهنامه شاهد یاران

۷- گفت و شنود با ماشاءالله رحیمی، صفحه ۶۳، ماهنامه شاهد یاران

۸- گفت و شنود با حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد باقر حجتی، صفحه ۳۹ ماهنامه شاهد یاران

۹- گفت و شنود با مهندس محمد مهدی مفتح، صفحه ۱۸ ماهنامه شاهد یاران

۱۰- گفت و شنود با مهندس محمد مهدی مفتح، صفحه ۲۰ ماهنامه شاهد یاران

۱۱- گفت و شنود با مهندس محمد صادق مفتح، صفحه ۲۲ ماهنامه شاهد یاران

۱۲- گفت و شنود با حجت الاسلام محمد هادی مفتح، صفحه ۲۸ ماهنامه شاهد یاران

۱۳- گفت و شنود با حجت الاسلام محمد هادی مروی، صفحه ۳۵ ماهنامه شاهد یاران

۱۴- گفت و شنود با حجت الاسلام و المسلمین علی جلالی خمینی، صفحه ۳۷ ماهنامه شاهد یاران

۱۵- گفت و شنود با حجت الاسلام و المسلمین هادی غفاری، صفحه ۴۲ ماهنامه شاهد یاران

۱۶- گفت و شنود با حجت الاسلام و المسلمین محسن مجتهد شبستری، صفحه ۴۵ ماهنامه شاهد یاران

۱۷- گفت و شنود با حجت الاسلام و المسلمین محسن مجتهد شبستری، صفحه ۴۵ ماهنامه شاهد یاران

۱۸- گفت و شنود با محمد پیشگاهی فرد، صفحه ۴۶ ماهنامه شاهد یاران

۱۹- مقام معظم رهبری، صفحه ۳ ماهنامه شاهد یاران

۲۰- گفت و شنود با مهندس محمد مهدی مفتح، صفحه ۱۷ ماهنامه شاهد یاران